محمد نخعی کارگر نانوایی است و اصالتا قاینی. در همان شهر ازدواج کرده است و حالا چند سالی است که با همسرش، خانم مریم اسماعیلی، و دخترانش در مشهد زندگی میکند و محل کارش هم منطقه طلاب مشهد است.
دو دخترش هرکدام مجموعهای خوشرنگ از مدالهای طلایی مسابقات رزمی را دارند. پدر خانواده هرچند درآمد چندانی ندارد، همه امیدش به آینده دختران و پیشرفت آنهاست. مادر خانواده هم درکنار انجام وظایف خانهداری، تمام همتش را گذارده است تا دخترانش در رشته ورزشی به رتبههای بالاتری برسند.
دو دختر آقای نخعی امیدهای آینده ورزشی شهر هستند و همزمان با ارتقای سطح ورزشیشان، به حفظ قرآن هم اهتمام دارند. خواهر بزرگتر الگویی شده است برای خواهر کوچکتر؛ هم مربی اوست و هم آنچه از مادر یاد گرفته است، به خواهرش منتقل میکند. پدر خانواده میگوید بارها این نکته را به بچهها گفتهام که اول از همه درس مهم است و بعد ورزش.
خانواده نخعی سعی میکنند جایگاه اجتماعی خود را با تلاشی خستگیناپذیر رشد دهند و هم در بخش ورزشی و هم در بخش مذهبی، در منطقه و شهر و کشورشان یگانه باشند. نخعی اینگونه دخترانش را معرفی میکند: دختر بزرگترم، فاطمه نام دارد و سیزدهساله است و چهار سال است که کاراتهکاست.
او از سه سال قبل که به مسابقات راه یافت، مدام اول میشود و طلا پشت طلا کسب میکند. یگانه، دختر کوچکترم است. او همراه خواهرش به باشگاه میرفت و حرکات رزمی را میدید و حالا مشتاق ورزش کاراته شده است. دختر کوچکترم از روزی که به سطح مسابقه دادن رسیده، تابهحال ۱۲ مدال طلا گرفته است.
او وقتی نوبت معرفی همسرش میشود، با احترام از او نام میبرد و میگوید: خانم مریم اسماعیلی، همشهری خودم هستند و امروز هرچه دارم، نتیجه زحمتها و صبوریهای اوست. خوشحالم که همسرم، مادری دلسوز برای فرزندانم است و از آنها دو دختر هوشمند، ورزشکار و متدین ساخته است.
پدر خانواده به اولین ورود دخترش به باشگاه رزمی اشاره میکند و میگوید: چند سال قبل در ابتدای تعطیلات تابستانی دخترم، در محدوده چهارراه خیام بودم که با بنر تبلیغاتی برای اوقات فراغت دانشآموزان مواجه شدم.
به دخترم گفتم هرکدام را دوست داری، انتخاب کن. اول قرار شد برود تکواندو، ولی بعدش کاراته را انتخاب کرد. بعد از پایان تابستان با مربی رزمی اش گفتگو کردم. او به من گفت: دخترت استعداد خوبی دارد و اگر او را به من بسپاری، میتوانم تا حد تیم ملی و مسابقات المپیک هم برسانمش. گفتم کار از شما، هزینه از من. الان از آن روز چهار سال میگذرد و دخترم در هر مسابقهای شرکت کرده، افتخارآفرین بوده است.
شوتوکان دارای سبکهای مختلفی است و تاکنون ۹ زیررشته آن در ایران فعال است. فاطمه نخعی که این روزها در کاراته کمربند مشکی دارد، توضیح میدهد: خیلیها فکر میکنند کاراته ورزش خشنی است، اما اینگونه نیست.
کاراته به دو بخش تقسیم میشود؛ اولی «کاتا» ست که نمایش فرمهای زیبایی از حرکات رزمی است و بخش دوم آن، کمیته نام دارد که مسابقات رزمی را شامل میشود. در بخش کمیته علاوهبر اینکه از همه وسایل مراقبتی استفاده میشود، حرکات بهگونهای طراحی شده است که کنترلی باشد. تکنیکهایی که میزنیم، به این صورت است که تا نزدیک صورت یا بدن حریف میبریم، ولی ضربه نمیزنیم.
او ادامه میدهد: تابهحال در مسابقات آسیب ندیدهام، اما یک نوبت در تمریناتِ کاتا در باشگاه خودم، موجب آسیب به خود شدم که خوشبختانه خیلی زود رفع شد.
دختر بزرگ خانواده از مدالهایش که حالا تعدادشان دورقمی شده است، اینگونه یاد میکند: من اولین مدالم را در شهر اصفهان گرفتم. مربوط به مسابقات سال ۹۲ است و در هر دو رشته کاتا و کمیته اول شدم و در اولین تجربه دو طلا بهدست آوردم که هرگز لحظهای را که بالای سکو رفتم و مدالهای طلا را دور گردنم انداختند، فراموش نمیکنم.
او درباره مهمترین مدالهایی که گرفته است، میگوید: سال ۱۳۹۴ در تهران، مسابقات بینالمللی با حضور کشورهای صاحبنامی، چون کره و تایلند برگزار شد. در مسابقات گرجستان هم که سال قبل با حضور هشت کشور برگزار شد، شرکت کردم.
در مسابقات جام دوستی ملتها در کرمانشاه نیز حضور داشتم. در همه این مسابقات جز طلا چیزی نگرفتم. در این مسابقه، خواهرم هم حضور داشت و من دو طلا و یگانه یک طلا گرفت.
دختر کوچک خانواده هم در ادامه برایمان میگوید: کلاس دوم ابتدایی هستم و دو سال است که بهصورت جدی همراه خواهرم به ورزش کاراته میرویم.
او ادامه میدهد: با اینکه دوست دارم با دخترهای همسنوسالم جمع شویم و بازیهای دخترانه بکنیم، ترجیحم این است که بروم باشگاه و ورزش کنم و برای مسابقات آماده شوم. حس قهرمانی چیزی است که فقط باید درکش کرده باشید تا متوجه شوید چقدر شیرین است.
یگانه میگوید: از تکنیکها و زورم در مدرسه اصلا استفاده نمیکنم. برعکس سعی میکنم اخلاقم از دخترهای کلاسمان بهتر باشد تا الگوی همکلاسیهایم باشم. به ما در باشگاه یاد دادهاند که با کسی دعوا نکنیم، حتی در باشگاه وقتی کمیته کار میکنیم، اجازه نداریم تکنیکمان بهصورت حریف بخورد. مراقب خودمان و همه بچهها هستم.
خانم اسماعیلی، مادر دو دختر رزمی کار است. از او درباره احساسش میپرسیم و پاسخ میشنویم: خوشحالم که دو دخترم به جایگاهی رسیدهاند که شایسته آنهاست و امیدوارم در آینده هم جایگاه خوبی در زندگی و ورزش داشته باشند.
در این سالها که دخترانم به کلاس رزمی میروند، سبک زندگیام عوض شده است. از خیلی برنامههای خودم گذشتم. همه فامیل و خانمهای همسایهمان میدانند که بعدازظهرها دخترانم را به باشگاه ورزشی میبرم و نمیتوانم در هیچ مراسم یا دورهمی زنانه شرکت کنم.
به خیلی از روضهها و عروسیهای فامیلی نرفتهام و با بچههایم در باشگاه بودهام. سرما و گرما هم نداشته است؛ از خانه در طلاب همراه با دو بچه، سوار اتوبوس میشدم تا میدان امامحسین (ع). از آنجا اتوبوسم را عوض میکردم و با خطی دیگر به باشگاه میرسیدم. هر روز بعدازظهر از ۵ تا ۱۰ شب، یا در باشگاه یا در مسیر رفتوآمد بودیم.
او درباره صبوریهایش توضیح میدهد: همهچیز را برای آینده بچههایم تحمل کردهام و میکنم. وقتی میبینم بچههایم در مسیر پیشرفت هستند و از همسالانشان جلوترند، همه خستگیهایم از بین میرود و با ذوق و شوق بیشتری ادامه میدهم. پارسال پایم شکسته بود و با پای شکسته هر روز مسیر خانه تا باشگاه و بالعکس را میرفتم و برمیگشتم.
خانم اسماعیلی درباره افتخاراتی که دخترانش کسب کردهاند، نیز میگوید: من و دخترانم به کمتر از رتبه اول راضی نیستیم. هر وقت به مسابقه میروند و برمیگردند، فقط مدال طلا میآورند. من همه این مدالهای خوشرنگ را مدیون مربی خوب دخترانم، خانم شهابی، هستم. او برای بچههایم زحمت زیادی کشیده است.
پدر خانواده درباره تاثیر ورزشکار بودن دخترانش میگوید: بهراحتی میتوان تفاوتهای خانوادهای را که ورزشکارند، با خانوادهای که به این مقوله توجه ندارند، مشاهده کرد. خانواده شاداب داشتن، حداقل مزیت ورزشکار بودن دخترانم است.
شنیدهام در مدرسه هم معلمهایشان به آنها میگویند شما، چون در ورزش سرآمد بچهها هستید، باید در درس هم نمونه باشید تا الگویی کامل برای همکلاسیهایتان باشید.
او ادامه میدهد: بچههایم از لحاظ درسی جلوتر از همکلاسیهایشان هستند؛ هم به این دلیل که ذهنی شادابتر دارند و هم اینکه ممکن است گاه مسابقه باشد و مجبور شوند چند روزی از مدرسه دور باشند و به همین علت سعی میکنند همیشه جلوتر از کلاس باشند و خوشبختانه اولیای مدرسه و معلمانشان هم بهخوبی با آنها همکاری میکنند.
مادر خانواده از رضایت معلمانِ مدرسه از فرزندانش، خبر میدهد و اضافه میکند: یگانه، شاگرداول کلاس است و معلمش میگوید دخترتان فوقالعاده مهربان است. درمورد دختر بزرگترم هم بارها همین تعریفها را از معلمانش شنیدهام.
دختر بزرگتر آقای نخعی میگوید: تابهحال چند نوبت در المپیادهای درونمدرسهای حرکات نمایشی رزمی اجرا کردهام. در این المپیادها هم مسئولان آموزشوپرورش و هم منتخبان دیگر مدارس مشهد حضور داشتند. اجرای حرکات ورزشی در مدرسه هم باعث سرافرازی خودم و هم مدرسهام میشود.
او میگوید: اجرای حرکات ورزشی در مدرسهام، باعث شده است که همکلاسیهایم درباره کاراته از من پرسوجو کنند. چندنفری از هممدرسهایها بهدلیل اجرای حرکات نمایشی به ورزش رزمی جذب شدند و در همان باشگاهی که من تمرین میکنم، ثبتنام کردند و ورزش میکنند.
فاطمه ادامه میدهد: وظیفه خودم میدانم که درباره ورزش تبلیغ کنم. به آنها میگویم چرا سهماهتعطیلی را در خانه بیهدف وقت میگذرانید؟ به باشگاه بیایید تا هم روحیهتان خوب شود و هم جسمتان قوی.
یگانه هم در نوبتهایی در مدرسه، حرکات نمایشی انجام میدهد.
او میگوید: دربرابر سوالها و تعجب هممدرسهایها توضیح میدهم که به باشگاه رزمی میروم و میگویم کاراته خیلی خوب است و احساس قهرمانی عجیبی در آدم بهوجود میآورد.
فاطمه جدا از دانشآموز و ورزشکار نمونه بودن، حافظ قرآن هم است. مادرش میگوید که دخترش از همان کلاس اول که حرف الفبا را آموخته، به قرآن خواندن و حفظ آیات کلام الهی نیز علاقه داشته است. او هماکنون جزء ۳۰ قرآن را حفظ کرده است. از او بخشی از آیات قرآن را میپرسم. با سرعت و قرائتی زیبا جواب میدهد و همه برای او صلوات میفرستیم.
یگانه هم در حفظ قرآن از خواهر بزرگترش الگوبرداری کرده و تعدادی از سورههای کوتاه قرآن را حفظ کرده است. جالب است؛ خانوادههای زیادی را در بالای شهر دیدهام که صدهامیلیون خرج فرزندانشان میکنند، اما هیچوقت به اندازه این خانواده -که پدرشان همه هزینههای خانواده را از راه کار در نانوایی تامین میکند- به موفقیت در ورزش و پیشرفت در معنویت، دست نمییابند.
فاطمه میگوید: دوست دارم پرچم کشورم را در بالاترین نقطه مسابقات جهانی به اهتزاز درآورم. همچنین دوست دارم در بخش مربیگری وارد شوم و هرچه بلدم، به دخترهای دیگر هم آموزش بدهم.
دختر بودن، مجموعهای از هنرها را میطلبد که درکنار درس خواندن، برای هر دختری لازم است. مادرِ مدالآوران طلاییِ منطقه ما میگوید: شاید تعجب کنید؛ فاطمه حتی وقتی مدرسه نمیرفت، دوست داشت در کارهای خانه شریک شود و در شستن ظرفها و نظافت خانه همکاری میکرد. ماجرا آنقدر جلو رفته است که فاطمه حتی کارهای من را در خانه قبول ندارد.
او ادامه میدهد: مربیاش هم از منظم بودن دخترم در تعجب است. تعریف میکند سال قبل که با دخترتان برای مسابقات گرجستان رفته بودیم، ساعت ۲ شب به تفلیس رسیدیم. شاهد بودیم فاطمه باوجود خستگی زیادی که داشت، برای نماز صبح، تلفن همراهش را کوک کرد و برخاست و نمازش را خواند.
مرتبه دیگر شاهد بودیم که در همان اول صبح، فاطمه مشغول مرتب کردن اتاق و وسایل سفرش است. انگار در خون این بچه، نظم و انضباط جاری است. این سخنان را که میشنوم، از هر مدال طلایی برایم باارزشتر است.
مادر دختران قهرمان ادامه دهد: دختر کوچکترم هم همین روحیه را دارد. بیآنکه از او بخواهم، خودش هرجایی در خانه احتیاج باشد، بیحرفوحدیث وارد کار میشود. هر دو دخترم فوقالعاده هستند.
آقای نخعی بضاعت مالی آنچنانی ندارد. دریافتیاش، مزد کارگری نانوایی است. او توضیح میدهد: هزینه ورزش دخترانم سنگین است و برایم دغدغه شده است، اما تا آخر ادامه میدهم.
او درباره اسپانسرهای بچههایش میگوید: یک نوبت، شهرداری منطقه برای هزینه سفر فرزندم به ما کمک مالی کرد. یک اسپانسر شخصی هم داریم که گاهی برای حمایت از دخترانم بهمنظور شرکت در مسابقات به ما کمک مالی میکند.
اگر این کمکهای گاهبهگاه نبود، شاید نمیتوانستم همه هزینههای ورزشی آنها را که شاید تا الان ۳۰ میلیون تومان شده باشد، تامین کنم. بههر حال حرکت از دخترانم است و برکت و حمایت از خدا. خوشحالیای که مدال طلای آنها به من میدهد، باعث میشود بیشتر کار کنم و تامینکننده هزینههای دخترانم باشم.
دختر بزرگ خانواده میگوید: دوست دارم اسپانسرهای قویای داشته باشم تا بار مالی زیادی برای خانوادهام نداشته باشم.
دختر کوچک هم میگوید: خانم شهابی، معلم کاراتهام، را دوست دارم و از ایشان تشکر میکنم.
مادر خانواده اضافه میکند: از مسئولان نهادها و سازمانها میخواهم که به دخترانم کمک کنند.
* این گزارش یکشنبه ۳ تیر سال ۱۳۹۷ در شماره ۲۹۷ شهرآرامحله منطقه ۳ چاپ شده است.